چندی بود که علاقمندان حضرتش همی پرسش از عدم حضورمسعود شصتچی کردندی و به دستاویز تلگرام و تلفن و کامنت جویای حال بودندی؛ زین سبب با یاران تحریریه بساط جستجو گستراندیم، تا در خراباتی کهن مسعودخان را همی یافتیم.

چندی بود که علاقمندان حضرتش همی پرسش از عدم حضورمسعود شصتچی کردندی و به دستاویز تلگرام و تلفن و کامنت جویای حال بودندی؛ زین سبب با یاران تحریریه بساط جستجو گستراندیم، تا در خراباتی کهن مسعودخان را همی یافتیم.

احوال روزگار از وی جویا شدیم و کاشف به عمل آمد پیری اتخاذ کردندی و خراباتی همی گشته و دست از مال دنیا همی شستشو کردندی و به کنج خرابات در معیت پیرش سکنا گزیدندی.

به اتفاق قوم تحریر درخواست کردندی که به شهر برگشتندی و به ما کمک همی کردندی، که همی درخواست رد کردندی و سر در گریبان فرو بردندی.

آخر الامر از حضرتش همی درخواستیم که به بهای راه سفر پندی مارا در دهد، مسعود انگشت اشارت را تا مچ در بینی فرو کردندی و در فکر غوطه ور شدندی؛ لختی بعد افاضات کردندی:

پیرما، بلبلی را آواز قورباغه تعلیم کردندی. جمع همی گفتند: ای پیر! شیوه نه این است؛ که غوک را آواز بلبل تعلم همی بایست.

گفت:هنر آن است که من کردم، که قورباغه جنس پست است و میل به کمال همی دارد، همه کس تواند که او را چه چه بلبل آموخت، لکن بلبل را وق وق قورباغه آموختن کاری است بس کارستان و آگاه باشید جز از همچمو پیری ساخته نبود.

از این کلام شکرشکن مسعودخان دوستان گریبان همی دریدند و بسوی پایتخت شتاب کردندی تا قول همکار برای سایرین نقل کنندی.