PAPNA.ir ...

کاتال تلگرام

چرا شاديم؟ چرا اصولگرایان شكست خوردند؟ چه کاری نبايد انجام داد؟

محسن مهدیان، 26 خرداد 92

شب گذشته  مردم به محض اعلام قطعي نتايج به خيابان ها ريختند و با بوق زدن و شعر خواندن و شعار دادن، شادي خود را نشان دادند. 

حجت الاسلام حسن روحاني رئيس جمهور منتخب مردم شد. 18 ميليون راي و بيش از 50 درصد آرا را كسب كرد و توانست سه ژنرال اصولگرا و دو كانديداي مستقل را پشت سرگذارد.
 
چه رفت و چه شد و چه مي شود بماند به وقتش اما اين انتخاب براي اصولگراها درس ها و براي مردم عبرت ها داشت. بايد از اين انتخاب شاد بود.
 
از اين انتخاب شاديم؛
 چون حماسه سياسي كه رهبري انتظار داشت تحقق يافت. هرچند خيلي ها حماسه سياسي را لقلقه زبان كرده بودند و ذره اي براي شكل گيري اين حماسه تلاش نكردند و با قرائت هاي شخصي و سليقه اي از مصلحت و رفتارهاي قيم مآبانه نمي خواستند اين حماسه مردمي شكل گيرد.
 
اما آنچه رهبري مي خواست و پيش بيني هم مي كرد با حضور مخلصانه مردم محقق شد. مردم حافظان اصلي انقلاب هستند.
 
از اين انتخاب شاديم چون شاهد قوي ترين استدلال براي مهر باطل زدن بر ادعاي گزاف انتخابات 88 هستيم. آنانكه مدعي تقلب 11 ميليوني شدند امروز مي بينند كه نظام از 260 هزار راي هم حفاظت و امانتداري مي كند. همان نهاد اجرائي كه يك روز متهم به پنهان كاري و تقلب شد، امروز اين انتخابات را در كمال سلامت برگزار مي كند و نامزد جريان مخالف نيز راي مي آورد.
 
شاديم چون مردم خوشحال هستند. ريختن مردم به خيابان و كل كشيدن و دست زدن و شعار دادن و شعر خواندن كم دستاورد باارزشي نيست. شادي و لبخند اين مردم بي نهايت مي ارزد. بي ترديد بايد به اين شادي عمومي فخر ورزيد.
 
شاديم چون اميد رنگ گرفته است. اعتماد مي درخشد. مردم حضور دارند. بالاترين سرمايه يك دولت همين اميد و اعتماد اجتماعي است. خدا نكند يك دولتي با دروغگوئي و توهين و فساد و رمالي عمر خود را در بي اعتمادي اجتماعي سپري كند.
 
پيام انتخابات چه بود؟
 اين انتخابات يك پيام ساده داشت و آن هم اعتراض بود. اعتراض به وضع موجود پيام صريحي بود كه از صندوق هاي راي بيرون آمد. اعتراض مردم به وضعيت اقتصادي بود، به مشكلات معيشتي بود. اعتراض به دروغگوئي و پنهان كاري بود.

اعتراض به افراط در شعار و ذبح كردن مصالح نظام پاي ژست هاي كودكانه ظاهرگرايان بود. اعتراض به محدود كردن آزادي ها بود. اعتراض به سانسور و فشار بر مخالفين بود. اعتراض بر اقتدار گري و قيم مآبي بود. اعتراض بر بگير و ببندهاي سليقه اي بود. 
براي فرياد كردن اين اعتراض نيز به اصولگرايان اعتماد نكردند.
 و اما دلائل اين بي اعتمادي؛
 
چرا اصولگرایان شكست خوردند؟
 اصولگرايان بايد صراحتا اشتباه خود را بپذيرند و قبول كنند كه حداقل 4 سال اقليت هستند و به سبك يك جريان منتقد دلسوز و خيرانديش با دولت حاكم تعامل كنند. از طرفي بايد آسيب شناسي و تلاش كنند تا با هويت سازي مجدد، اشتباهات گذشته را  اصلاح و با رنگي مردمي تر پاي به صحنه گذارند. و اما چند عامل مهم شكست كه بايد صادقانه پذيرفت؛
 
1-شفايت و صداقت
  مهترين اصل براي فعاليت هاي اجتماعي شفافيت است. گروه هاي سياسي اگر اعتقاد دارند كه جز از طريق مردم نمي توانند آرمان ها و اهداف خود را دنبال كنند بايد با جامعه شفاف باشندو صادق. مردم تاب نمي اورند كه يك جريان سياسي، انها را محرم نداند ولي براي رايشان دست دراز كند. روزهائي كه گذشت براي جريان هاي سياسي درس ها و عبرت ها داشت. آنانكه در پستوخانه هاي سياسي و اتاق هاي مه گرفته خبري براي آرايش صحنه انتخابات برنامه ريزي كردند و ذره اي نيز به ذائقه و مطالبات شكل گرفته مردمي توجه نداشتند، اين دوره شكست سنگيني خوردند.
 
 اين انتخابات نشان داد كه فعالیت اجتماعی، كار سازماني نيست. مردم كارمندان يك جريان سياسي نيستند كه با بخشنامه آنها رفتار كنند. نسخه پيچ هاي سياسي امروز بايد درك كنند كه راي مردم به شفافيت است نه مهندسي كردن و صحنه چيدن و آرايش دادن. اگر از گعده هاي زير شيرواني خود بيرون نيايند و در اتاق هاي شيشه اي و شفاف با مردم  روبرو نشوند، نه تنها حذف مي شوند بلكه شأن سياسي و حيثيت و هويت جرياني و تاريخي خود را نيز از دست مي دهند.
 
2- تفرقه اصولگرايان و فهم ناردست از وحدت
  تفرقه اصولگرايان يكي ديگر از عوامل مهم شكست در اين انتخابات بود. اما به اين فهم، وحدت اصولگرائي تنها يكي شدن نيست. براي شب انتخابات هم نيست. اينطور نيست كه هركس اسم خود را اصولگرا گذاشت بايد زير چتروحدت بيايد. وحدت اين است كه يكي بودن جريان خالص اصولگرائي در معرض انتخاب مردم قرار گيرد. جريان اصولگرائي، هم بايد به وحدت فكر كند و هم مرزبندي روشن با جريان هاي ظاهري اصولگرا. وحدت با اصولگرايان تقلبي نه تنها اعتباري ايجاد نمي كند بلكه منجر به بي اعتمادي نيز مي شود.
 
اصولگرا هيچ نسبتي با جريان احمدي نژاد نداشته و ندارد. اما چون  اصولگرایان از ابتدا موضع خود را نسبت به اين گروه روشن نكرد امروز احمدي نژاد هم پاي اين جريان نوشته مي شود.
 
اصولگرائي با خوارج متحجر و جاهلين متنسك هيچ نسبتي ندارد. جرياني كه بخواهد اعتقاد به نظام و ولايت فقيه و انقلاب و غيره را با بي اخلاقي دنبال كند اصولگرا نيست. وحدت با اين جريان هم افزائي نيست، بي اعتباري است.
 
مهمتر اينكه وحدت تنها بين سران سياسي نيست. وحدت بايد از درون بدنه هاي اجتماعي بجوشد. اين نيز به كار اجتماعي و فرهنگي و اقتاع سازي نياز دارد. برخي فكر مي كنند كه وحدت اجتماعي مثل كنار هم گذاشتن چند دسته چوب خشک است. انگار نه انگار كه درباره همگرائي موجود زنده حرف مي زنند.
 
 البته كنار هم نشستن سران سياسي، در همراه شدن بدنه هاي اجتماعي هم موثر است اما كفايت نمي كند. برخي از بزرگان اصولگرا تصور مي كنند اگر دو سر دو جريان سياسي هم سفره شدند، بدنه اجتماعي انها نيز هم نفس مي شوند و تمكين مي كنند. اين تلقي ناشي از بي توجهي برخي اصولگرايان به جامعه و هويت هاي مردمي است. بدنه اجتماعي را بايد با برنامه ريزي و كار مدني و اجتماعي همراه كرد. با ضرب و زور و راضي كردن راس آن نمي توان وحدت ايجاد كرد. همين وحدت هاي نمايشي است كه سابقه ذهني آلوده اي از خود بجاي گذاشته است.
 
وحدت بايد از طريق هم زبان شدن سران سياسي و ليدرهاي فكري جرياني و مهمتر از همه هم گفتمان شدن بدنه هاي اجتماعي ميسر شود. اين كار هم يك شبه ممكن نيست. بنابراين وحدت اصولگرايان را نبايد تنها شب انتخابات طلب كرد. نمي شود از يك نامزد انتظار داشت شب انتخابات به نفع نامزد ديگري كه هيچ قرابت فكري و عملي با او ندارد كنار بكشد. او هم كنار بكشد بدنه همراه نمي شود. وقتي فاصله ها زياد شود با تغيير راس جريان و يكي شدن آن، بدنه يكي نمي شود و وحدت نمي كند. بدتر اينكه سرخوردگي هم ايجاد مي كند.
 
 اين آسیب شناسی به كنار؛ اما عهد و قول و پيمان شكني برخي در اين انتخابات كه هيچ بدنه اجتماعي هم نداشتند و صرفا به جذب راي شب انتخابات متكي بودند، در تاريخ خواهد ماند.
 
اين همه تنها با هدف راي آوردن يك اصولگرا نيست. چه بسا اگر همه اصولگراها نيز به نفع يك نفر كنار مي كشيدند بازهم راي نمي آوردند. وحدت را نبايد شب انتخاباتي ديد. اگر اين وحدت از ماه ها قبل ايجاد شده بود، هم مرزبندي ها با جريان اصولگرائي ظاهرگرا مشخص مي شد و هم رقابت هاي دروني با ديگر اصولگراها شكل نمي گرفت. نه وحدت كرديم و نه رقابت و اينطور شد كه مردم خوب و بد و زشت و زيباي اصولگرايئ را همه و همه از يك قماش دانستند و اعتماد نكردند و كنار گذاشتند.
 
3- مماشات با احمدي نژاد
 اصولگراها چوب مماشات با احمدي نژاد را خوردند. كساني در اين دوره از انتخابات حضور داشتند كه طي 8 سال حكومت اين دولت كمترين انتقادي نداشتند. به دهها مصلحت خود ساخته سكوت كردند. طبيعي است كه مردم باور نكنند كه نقد هاي شب انتخابات از روي صداقت باشد.
 
مهمترين عامل شكست اصولگراها مرزبندي نداشتن با احمدي نژاد است. مردم نسبت به وضع موجود اعتراض داشتند. از طرفي باور هم نكردند كه احمدي نژاد از اصولگرايان نباشد. البته هم حق داشتند. همه كساني كه اين چند سال مقابل دولت سكوت كردند در ايجاد اين فهم غلط مقصرند.
 
ترديدي نيست كه احمدي نژاد نه اصولگرا بود و نه با هيچ معيار اصولگرائي قابل دفاع. اما بخش قابل توجهي از بدنه اصولگرائي مقابل وي سكوت كردند و همين سكوت نيز باعث شد كه مردم انتقاد شب انتخاباتي انها را باور نكنند.
 
4- بدرفتاري با اصلاح طلبان
 جريان اصلاحات كم تقصير نداشت. سابقه دولت اصلاحات و همه و همه به كنار اما در ماجراي فتنه گناهي نابخشودني داشتند و حتي خلاف قواعد و ادعا و ملاحظات و آرمان هاي خودشان عمل كردند. اما جريان اصولگرائي حاكم در قدرت نيز با پايگاه اجتماعي اين جريان به عدالت و انصاف رفتار نكرد.
 
بخشي از جريان اصولگرائي جز به حذف اصلاحات به چيز ديگري فكر نمي كرد. گو اينكه با حذف سران جريان اصلاحات بدنه نيز حذف مي شود. بي توجهي وصف ناپذير نسبت به پايگاه اجتماعي افراد و گروه ها همواره وبال گردن برخي بزرگان اصولگرا بوده است.
 
غرض از جريان اصلاحات فقط اصلاح طلبان نيست؛ منظور جريان اعتراض است. بد سليقگي در برخورد با جريان معترض و امنيتي كردن فضاي رسانه ي و محدود كردن تشكل هاي دانشجويي و اساتيد دانشگاه ها و بستن رسانه هاي مخالف و شرط گذاشتن براي توبه كنندگان فتنه و غيره و غيره و سكوت قاطبه اصولگرائي باعث شد مردم به گزينه ديگري فكر كنند.
 
بسياري در كوچه و بازار سوالشان اين بود؛ واقعا براي اعتراض كردن آنهم در چارچوب قانون چه بايد كرد؟ چه كسي در حاكميت حرف ما را مي زند؟ كدام رسانه اجازه دارد از زبان ما بنويسد؟ كدام خبرگزاري و سايت خبري حلقه ارتباط ما با حاكميت است؟ 
 
اصولگرايان 4 سال فرصت دارند تا خود را بازسازي كنندو با هويت اصلي خود و با اتكا و اعتقاد راسخ به راي مردم مجدد به صحنه بيايند.
 
اما چه نبايد کرد؟
 حسن روحاني مستقل آمده است. شعارش نيز دولت اعتدال است. سابقه وي نيز روشن است و قابل دفاع. حسن روحاني امروز رئيس جمهور منتخب كشور است و چندي ديگر نيز رئيس جمهور قانوني مي شود.
 
حسن روحاني را نبايد كنار اين سر فتنه يا آن سر فتنه گذاشت. نبايد برچسب جرياني بر او زد. نبايد برخي ساختار شكني هاي طرفداران و دوست داران و رفتار حاميانش را بپاي او نوشت. روحاني رئيس جمهور همه مردم است و بايد كمك كرد اين 8 سال جبران شود.  بسيج شدن نهادهاي مدني و غير مدني و رسانه اي و جرياني و مانع ايجاد كردن مخالفان براي دولت وي اشتباهي است كه دودش به چشم نظام و مردم مي رود.
 
البته اميدواريم حسن روحاني نيز بر شعارهائي كه داده است متعهد بماند و مهمترين راهبرد خود را همان اعتدالی که مدعی است، قرار دهد.

اشتراک گذاری مطلب در شبکه های اجتماعی

نوشتن دیدگاه