PAPNA.ir ...

کاتال تلگرام

برای یک افتتاح دیگر ...

خورشید و چند کلاغ عبوس، زمستان تهران، تکرار آفتاب، سرماخوردگی عظیمی که میراث باستانی زمستان است،  یک نمایشگاه، یک افتتاح دیگر، سلامهای تند و خداحافظی های کوتاه، من اهل کجا هستم ؟

ابوالفضل ایمنی: خورشید و چند کلاغ عبوس، زمستان تهران، تکرار آفتاب، سرماخوردگی عظیمی که میراث باستانی زمستان است،  یک نمایشگاه، یک افتتاح دیگر، سلامهای تند و خداحافظی های کوتاه، من اهل کجا هستم ؟

 

 صدای ازدحام ، نجوای جمع ، چشمی که به شیوه فتو کرومیک ، فلسفه بیست سال گذشته سخنرانی در باب توسعه چاپ می خواند ، منظره حیرت آوری در نگاه آستیگ مات مدعویون، و انبوه اسکناس برای چند دقیقه سخنرانی!

 

تو به کجای خود خیره شده ای ؟ با این نگاه نگران که چون خون از پس رگهای گردن تو فوران می کند. هیچ کس در انتظار پادشاهی آسمان این صنعت نیست، تکرار مکرارت ادامه دارد، فقط شماره حساب ها تغییر می کند و تو شاید موی بیهوده سپید می کنی در این لم یزرع سرمایه داری کور.

 

امسال گرگها به شهر آمده اند و می خواهند یک پاسبان را بخورند، هیچ کس به فندک هیچ کس رحم نمی کند، کنار هر غرفه ای یک میرغضب معاب با یک متر فرد اعلای چینی ایستاده است تا متراژ را به نرخ دورپای دوسلدورف محاسبه کند، کفشهایت درمانده اند از راهروهای بی ثمر ، دستهایت به جست و جوی عبث بر کشاله ران هایت فرود می آید، آیا عینکت را در خواب گم نکرده ای ، آیا کرایه خانه این ماهت را به حساب پس انداز آقای وکیل نریخته ای؟ سر سبزت زیادی کرده که زبان گلگون می جنبانی؟

 

نه پاییز و نه بهار اینها ییلاق گم کرده اند، زم زمستانش مهم نیست، خواه اول ژانویه خواه 22 بهمن، فل حال مهم قیچی افتتاح است که بر دست کدام امیر و وزیر فرود آید و عکس یادگاری ورودی برای ثبت در تاریخ، و گرنه که حساب های بانکی فربه از متراژ ارزی ریالی است و تشریفات اساسی برای دوستان و آشنایان.

 

و در این مکاره بازار، تو بر عصب خویش فرود آمده ای با خنجر، هنوز رگهایت از بیماری کهنه حقیقت محض برملا کردن رنج می برند، مُسَکن دعا کجاست ، افیون ِ آه ، آن تسلیت دردناکی که هر روز در برابر آیینه به خود می دهی : نه ! هنوز دندانهای جلوت سالم است، پس باید گفت، برای اعتلا باید گفت، برای ایران و ایرانی باید گفت، از هر نقصان از هرنقصانگر، از هر بیداد و بیدادگر که در البسه مدرن و امروزی سایت، ایمیل، وایبر و واتس آپ تنیده شدند تا هیبت دریوزه گی گذشته و حال را نهان سازند باید گفت.

اشتراک گذاری مطلب در شبکه های اجتماعی

نظر خود را بیان کنید